عشق نهان
صبح روزی پشت در می آید و من نیستم
قصه دنیا به سر می آید و من نیستم
یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند
کاری از من بلکه برمی آید و من نیستم
خواب و بیداری خدایا بازهم سر می رسد
نامه هایم از سفر می آید و من نیستم
هر چه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود
روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم
در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز
شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم
بعدها اطراف جای شب نشینی های من
بوی عشق تازه تر می آید و من نیستم
بعدها وقتی که تنها خاطراتم مانده است
عشق روزی رهگذر می آید و من نیستم
نوشته شده در یکشنبه 89/7/25ساعت
6:53 عصر توسط حسن نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |